مهمانی من و دل....
باز هم میخواهم بنویسم
از مهمانی دیشب من و دل ،
که بی شک جای تو خالی بود !
که نگاهم در عطش دیدار تو بود !
از نقاشی کلمات بر بوم دلم ،
که واژه ها برای بیان حرف دلم حقیر بود !
از همه چیز که دست به دست هم داده بودند
تا دوباره قلم را بردارم ، با او آشتی کنم
و اینها همه به خاطر تو بود !
برای تو ...
به راستی تو کیستی؟!
تو کیستی که دنیایم را
در هاله ی چشمانت می بینم
اگر دور از تو باشم ،
نهال وجودم پرپر می شود ...
و اگر با تو باشم ،
از لحظه های سرد تنهایی می گریزم
و به تو پناه می آورم ...
نمی دانم ...!
ای کاش ،
ای کاش تو نیز دلتنگم باشی ...
ای کاش تو نیز عشقت را به من هدیه دهی
تا من تمام روزهای زندگیم را ،
بدون هیچ واهمه ای به پای تو بریزم...
نظرات شما عزیزان: