از تو آموختم...
از تو آموختم چگونه زیستن را
از تو آموختم چگونه عاشق شدن را
چگونه عاشق ماندن را
به دیگری اعتماد کردن را
پذیرفتن شکست را
اما .... اما هیچ گاه از تو نیاموختم
ترک کردن را .... ! چشم انتظار گذاشتن را ....!
و با تنهایی دست و پنجه نرم کردن را ......!!!
تو به من نیاموختی اما خودت بی هوا تنهایم گذاشتی
بی هوا ترکم کردی
بی هوا نگاه انتظارم را به راهی که رفتی دوختی
و آن گاه من نیز آموختم
اما چیزی که من آموختم با آنچه تو به من خواستی بیاموزی فرق داشت
من آموختم هیچ گاه آن ها را به کسی نیاموزم
بر احساس کسی آن ها را امتحان نکنم و بر نگاه پر درد دیگری مهر انتظار نزنم
ولی تو این کار را با من کردی و نمی دانستی من از جنس تو نیستم
در خیال خودت نابودم کردی اما چیزی را که تو به من دادی هیچ کس دیگر تا به حال به من نداده بود . تو به من صبر و بردباری دادی تا بتوانم چون سنگ در برابر مشکلاتم بایستم و
تو های دیگر را من در خیال خودم نابود سازم ....!!!!!!! .....................
نظرات شما عزیزان: