شعر های جدید خودم
سکوتی فرا گرفته مرا
در گذر تلخ این لحظه ها
با خود اندیشم چه کنم
درد این دل را کجا کنم دوا
به اطراف می نگرم
نبینم چیزی جز یک نما
گویم چرا این نارواست
این راه پر پیچ و خم
خالی از نا گفتهاست
نگاهایم پر از دلواپسی
لبخندم از فرداست
فردایی که نیست امیدی
فردای من هماناست
ای وای از این بیراهی
اخر چرا راه من اینجاست
اری شاید این سهم من است
پس پایان راه پیداست
در پاییزی ترین روز های قلبم
می گریم و باز می خندم
این روز ها در دلم غوغاست
اسمان ابری در دلم پیداست
شده پاییزی هر بهارم
رفته بوی گل از لاله زارم
گاهی وقتا بهارم
مثل ابرا می بارم
گاهی وقتا پاییز
مثل هر روز غم انگیز
گاهی وقتا زمستون سردم و بی حرارت
گاهیم تابستون می سو زم در تب نگاهت
نظرات شما عزیزان: